خوب بدون معطلی میرم سراغ اصل مطلب
نتونستم
نشد
تنبلی کردم
توی جو بودم
همیشه خدا اینا بهونه هایین که برای خودم میارم وقتی یه کاری رو انجام نمیدم،اخه مگه میشه یه آدمی بدونه که این کارا برای آیندش و زندگیش خیلی مهمه و نسبت بهشون سرد و بی تقاوت باشه بعد از یک مدتی، میدونی کل وجودم از خواستنه ولی کل کارام دقیقا برخلاف این چیزیه که تو وجودمه و نمیدونم شاید چون اپی ژنتیکیه شاید چون زیادی کمال گراییمه یا شایدم چون بخاطر محیطیه که توشم،خونمون، ولی میتونم بگم اینکه فقط فیلم دیدم و دسر درست کردم این سه روز و کلی خوابیدم،واقعا خرس قطبی درونم خواب تابستونیه عمیقی داشت، و آخرین چیزم اینکه امیدوارم دانشگاه حداقل فشاری باشه که منو به خودم بیاره اذیت کنندست صدای منفی توی مغزم توی همچین موقعیت هایی.
فکر میکنم علتش کمال گرایی باشه
انگار حتی کم انجام بدی هم راضی نیستی
بنظرم اول اول رو بعد عملگرایی کار کن و بعد ببین راحت تیک میزنی تنبل نیستی اصلا بنظرم
فقط عملگراتر باید بشی🫂