خوب پنجشنبه روز اول چالش بود و در کمال ناباوری تونستم به همه اهداف اصلیم برسم ،هم دوصفحه بیوشیمی هم ۴یونیت زبان و هم جزوه حرکت هرچند که حرکتم بیشتر از یک ساعت شد و در مجموع حدود۵ساعت تونستم درس بخونم(◔‿◔)
اما روز جمعه(روز دوم چالش) بعد از کلاس صبحم تونستم اون ما بین فقط بیوشیمی و جزوه حرکت رو بنویسم و بخونم که چیزی حدود دوساعت و پنجاه شد اما زبان رو نتونستم کار کنم و سرش تنبلی کردم یکم چون وقتی هم رسیدم خونه خسته بودم ولی آیا مگه اهمیت داره خستگی من؟؟توی آینده همین روزا از دماغم در میاد:))امروز حتما باید جبرانش بکنم...
پ.ن:ازتون میخوام برام دعا کنید از دانشگاه بهم زنگ بزنن بگن قبول شدی بیا میخوایمت(。ŏ﹏ŏ)
پ.ن۲:دیروز به زور بچه هارو راضی کردم بزارن امروز بریم استخر تا منم بتونم بیام ولی هم انتخاب واحد تکمیلی هم فرمی که باید بدم دانشگاهمو یادم رفته بود کارشون برای امروزن:))
پ.ن۳:دیروز سر کلاس آخرمون همینجوری که توی حال خودم بودم و داشتم به صحبت های استادم گوش میدادم یهو گفتن که مثلا همین آزمایشگاه سلولی مولکولی رو قراره بدیم دست نیوشا!!!!حتی ریل تایم PCR هم خریدیم، و منو میگییییییییییییی در عین حال هجوم صدتا احساس رو متوجه شدم از خوشحالی اینکه یکی روم حساب کرده و بهم امید داره و حتی شاید توانایی و اعتمادی که من خودم رو در اون حد نمیبینم ولی اون من رو میبینه و هم احساس مسئولیت فشار سنگین که دیگه از امروز قضیه وجود من توی موسسمون یه چیز حیاتی میتونه باشه و این یه فرصتیه که باید ببینم چقدر خودم لایقشم که میتونم بدستش بیارم یانه^^در هرصورت دیگه باید دوبرابر قبل تلاش بکنم چون دیگ زندگی بزرگسالی برام شروع شده مثل اینکه...:)))