~Niu diary☕

🍀It's all about niuvibe🍀

TDCS

دیشب ساعت دو نیم خوابیدم و شیش امروز صبح پاشدم برای اینکه فصل سوم بانیچ و بخونم چون هفته پیش تمومش کردیم و فکر میکردم که استاد از ما حتما میپرسه و میره برای شروع فصل بعدی، کلاسمون ساعت ده شروع شد و همه مشغول خوندن بودیم اما در کمال ناباوری و با رای گیری رفتیم کلینیک تا روش تحریکی TDCS رو روی همدیگه اجرا بکنیم و چی از این بهتر که یک فصل تئوری رو بتونی عملی هم انجام بدی^^

بعد از صحبت های یکی از دانشجوهای استاد رسید به نوبت ما که بریم و روی همدیگه این دستگاه رو امتحان بکنیم، من واقعا کار های عملی رو خیلی دوست دارم و خیلی کم پیش میاد که بترسم از چیزی مگر اینکه واقعا حس بکنم خطرناکه و نیازه یک آدم متخصص حتما بالای سرم باشه که داستان امروز یه چیزی تو همین مایه ها بود:)

خلاصه من روی سر نری دستگاه رو گذاشتم و کارهای اولیه، به قول آقای دانشجو همبرگر درست کنی رو انجام دادیم و به خیرو خوشی تموم شد و حالا نوبت من بود که بقیه روم امتحان کنن.......

اول قرار بود یکی دیگه برای من دستگاه رو بزاره که یهو عوض شد و من به شدت استرسی شدم و خودم تمام کارهای همکلاسیمو زیر نظر داشتم اما واقعا بهتر از اون چیزی که فکر میکردم بود^^ و خوب استرس هم باعث بالارفتن مقاومت توی این تسک میسه ولی دیگه داشت کم کم نزدیک به اتفاق افتادن جریان مغناطیسی دور سرم میشد که دیدم سوزششم زد بالا که خوب چیز عادیه اما...

اما یکی نبود بگه دختر خوب یه بار بست نبود رفتی اون زیر باید برای بار دومم بری زیر دستگاه؟؟!!که سر درد بگیرییی؟!؟؟!؟تو که ظرفیت نداری چرا همچین کاری میکنی؟!!؟

و این شد که من تا ساعت هفتو چهل دقیقه شب دیگه نتونستم تمرکز بکنم نه روی گایتون و نه روی کلاس بعدیمون و برای جمع بندی روز هم فیلم mother از جنیفر لارنس عزیز رو دیدیم که دیگه تیر آخر بود تا من هفته ام رو با سردرد تمام و با سردرد آغاز بکنم:))

 

پ.ن:امیدوارم فردا بتونم به راحتی برسم کارآموزی:(

پ.ن۲: تازه فهمیدم امتحان ترم کارگاه آمارم هفت شب یکشنبست و من هنوز پروژه اش روهم تحویل ندادم، و بدتر از اون من اون موقع تازه کارآموزیم تموم میشه و توی راه خونه ام:))

۲۵ مرداد ۰۴ ، ۲۰:۱۷ ۱ نظر
Niush 🪷

Win or lose

دیشب نشستم ادامه انیمیشن جدید پیکسار رو دیدم،همون روزی که اومده بود دوقسمت دیدم ولی چون محو from بودم اولویت تغییر کرد، واقعا توصیه شدیدی دارم برای دیدنش،مخصوصا علاقه مندها به رشته روانشناسی و علوم شناختی.

 

چقدر قشنگ مشکلات زندگی آدم ها در یک خانواده و حتی تو سطح دوستی،شغل،روابط عاطفی،کار، توضیح داد و اینکه چقدر انسان ناتوانه دربرابر فهمیدن مشکلات اطرافیانش و چجوری تصمیم های لحظه ای که میگیره میتونه تاثیر مستقیم توی آیندش داشته باشه.

 

حتی حس شوخ طبعی و شخصیت کاراکترهاهم دلنشین بوده.

 

دلم میخواد دوباره برم فیلم توی همین ژانر ببینم.^^

۲۴ مرداد ۰۴ ، ۱۴:۰۸ ۳ نظر
Niush 🪷

کارآموزی🧑🏻‍🔬

بعد از اولین جمعه تموم شدن جنگ بود که دیدم مرکز ژنومیکس یه کارآموزی گذاشته و من واقعا دلم پر میکشید که برم و کارای تحقیقاتی و عملی یادبگیرم که بعد از مشورت با استادم بهم گفتش که شرکت کن اما کاشف به عمل اومد که اولین دورش از فرداش شروع میشد و من دیگه وقتی برای ثبت نام نداشتم،حتی با خانوادمم راجع بهش صحبت نکردم که اجازه بدن برم یا نه!

تا چند روز بعدشم تو فکرش بودم و هی میرفتم آپدیت برگزاری جدیدش رو نگاه میکردم و دلشوره میگرفتم اگه مامان بابام قبول نکنن برم چی؟ اگه همچین فرصت خوبی رو از دست بدم چی؟مثل خری بودم که دنبال تیتابش میگشت،تیتابی با زر ورق قرمز براق که دل براش له له میزد.

که بالاخره امروز تونستم کارآموزی رو ثبت نام بکنم و از شنبه یه شروع جدید توی زندگی من اتفاق می‌افته ^^

الان دقیقا حس خری رو دارم که به تیتاب خوشمزه یاقوتی رنگش رسیده😍🫏

فقط امیدوارم بعد از بازکردنش چلوس کیک دستگیرم نشه!!

۲۳ مرداد ۰۴ ، ۲۰:۲۹ ۲ نظر
Niush 🪷

فرار کردن

فرار کن...

ولش کن...

حالا بعدا...

همیشه برام سواله چرا آدم وقتی یه چیزی رو دوست نداره از دنیای بیرونش به راحتی ولش میکنه،آدم ها،کار،دوست و خانواده.

اما وقتی به دنیای خودش میرسه و میدونه که برای بقاش به اون چیز نیاز داره از اونا برای خودش راه در رو درست میکنه،مثلا درس خوندن راه در روش فیلم و کتابه، کلاس نرفتن راه در روش مریض شدنه و...

چرا وقتی تو میدونی این کاری که الان انجام میدی برای آیندت خیلی مفیده و کاملا تاثیر گزاره و میتونه تورو از بقیه صدتا پله بالاتر ببره اما بخاطر اینکه یکم بیشتر به خودت سختی بدی تا اون فعالیت برات خودکار بشه انجام دادنش اینقدر سره وره میاری تا در بری.

واقعا خیلی عضو عجیبیه این مغز!🧠

 

پ.ن:جدیدا یه تحلیلی زده به سرم که وقتی به یکی میگن "تو نمیخواد فسفر بسوزونی!💥" منظورشون کاملا علمیه، یعنی چی حالا؟ یعنی انرژی مورد استفاده بدن ما از ATPبدست میاد(آدنوزین تری فسفات)که این سه تا فسفات داره و وقتی تو این انرژی رو استفاده میکنی یک فسفاتشو از دست میده و کار سختیه و میشه ADP(آدنوزین دی فسفات) و از اون سوزوندن و مصرف فسفات در میارن که بگن تو نمیخواد فسفر بسوزونی!یعنی زیاد به خودت فشار نیار^^

منطقی نبود آیا؟!

۲۲ مرداد ۰۴ ، ۱۴:۱۴ ۲ نظر
Niush 🪷

هدفم📝

اول از همه سلام^^

هدف اصلی که میخوام فعالیت بکنم نشون دادن پیشرفتم طی مدت زمان طولانی توی مسیری که دارم و همینطور گرفتن فیدبک و گوش دادن به آدمایی که من و مسیرم رو از بیرون میبینن، پس خوشحال میشم که هر وقتی مطلب جدیدی گذاشتم نظراتتونم راجع بهش بهم بگین.

یه معرفی کوچیک بکنم، من دارم برای ارشدم میخونم که دوسال دیگه اما خوب رشته خیلی مهمیه و من واقعا دوسش دارم و میخوام رتبه خوبی بدست بیارم و دانشگاه خوبی قبول بشم و الانم دانشجوی رشته زبست شناسی ام برای همین برای اینکه مجبور بکنم خودم رو تا قدمی توی این راه بردارم دلم میخواد هرشب آپدیتی از اون روزم بزارم.

وجه های مختلفی داره وبلاگم، هم میخوام علمی باشه،هم روزمره،هم دلی،هم معرفی فیلم و کتاب های خوبی که خوندم و تعامل باشماها پس هروقت خواستید بیشتر باهم آشنا بشیم خوشحال میشم ازتون بشنوم^^

واقعا فضای بیان رو دوست دارم و قبلا هم اینجا وبلاگ داشتم و نمیتونم ازش دل بکنم فکر کنم بعد از چهار ساله دوباره اومدم:)

۲۰ مرداد ۰۴ ، ۱۵:۴۳ ۲ نظر
Niush 🪷